به گزارش مشرق، در دوران هشتساله دفاع مقدس در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، همه اقشار و صنوف با تمامی توان خود در برابر دشمن تا بن دندان مسلح مقاومت کردند و از سرزمین و ملت خود تا پای جان دفاع کردند. در این میان واحد مخابرات سپاه بهعنوان شبکه ارتباطی بخشهای مختلف سازمان رزم سپاه پاسداران در دوران هشتساله جنگ ایران و عراق نقش ویژهای را ایفا کرده است ازجمله در عملیات مرصاد که در آن مقطع حساس این واحد خوش درخشید. سردار مهدی شیرانی نژاد که بهعنوان جانشین واحد مخابرات در دروان دفاع مقدس حضورداشته است در رابطه با عملیات مرصاد در کتاب تاریخ شفاهی خود که با عنوان «مخابرات در جنگ» توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشرشده است، مطالب شنیدنی و کمتر گفتهشده را مطرح میکند. دراینباره میخوانیم:
تشکیل گردان رزمی با نیروهای مخابرات
بعدازاینکه در جبههها در تدارک عملیات بودیم خبر پذیرش قطعنامه ۵۹۸ را شنیدیم. هشت تا ده روز بعدازآن کمکم مشخص شد دشمن برنامه عملیات دارد و تک گستردهای را شروع کرد. البته فرماندهان احتمال این تک در این شرایط را میدادند و این آمادگی را داشتند؛ هرچند این آمادگی به این معنا نبود که نیروی انسانی و امکانات لازم را در اختیار داشته باشند و یگانها آماده دفاع باشند. یگانها متفرق بودند و هر یگانی در نقطهای بود. این نبود آمادگی، در مخابرات هم بالطبع وجود داشت. فقط در مجموعه قرارگاه تلاش کردیم در جداره مرزی و در نقاطی که احتمال میدادیم درگیری شود، ارتباطات تلفنی یا شبکه ارتباطی را برقرار داشته باشیم که تقریباً هم آسیب ندیدیم. منهای شلمچه و فاو که عقبنشینی صورت گرفت و امکاناتمان بعضاً در اختیار دشمن قرار گرفت، در عقبهها مشکل نداشتیم، چون تک دشمن به مرزهای بین دو کشور محدود بود؛ ولی یگانها دچار مشکل بودند. آمادگیشان بهشدت پایین بود. نیروی انسانی عمدتاً به عقبهها رفته بودند.
بههرحال، مناطق غربی، شمال غرب و جنوب را چک کردیم و توانستیم ارتباطات شبکه اصلی را آماده کنیم. سعی کردیم خودروها را آماده کنیم، چون احساس میکردیم نبرد، روشن و در نقطه خاصی نیست، چون دشمن میخواست تک کند. در همین زمان، بخشی از نیروهای ما در خط درگیر بودند. به دلیل محدودیتهای زیادی که در نیروی انسانی بود، بسیاری از برادرهای پاسدار خودشان بهعنوان رزمنده به خطوط مقدم، حتی یگانها رفته بودند؛ حتی مسئولان. خاطرم هست در شلمچه از برادرهای مخابرات تقریباً یک گردان رزمی را مجبور شدیم توی منطقه غرب مستقر کنیم. گروه شاهد کرمانشاه هم به همین سبک در منطقه جوانرود و پاوه یک نقطه پدافندی را تحویل گرفتند و عملاً برادرهای مخابرات درگیر کار رزمی و عملیاتی شدند. خط داشتیم و فرمانده گردان و فرمانده گروهان؛ عین واحدهای عملیاتی بودیم. عمدتاً پیکره اصلی، برادرهای پاسدار بودند که پاسدارهای مخابرات بودند. این هم به ما آسیب رساند و آمادگی ما را تا حدودی کم کرد، ولی زیرساختها آماده بود.
حمله توأمان منافقین و ارتش عراق پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸
وقتی دشمن تک را شروع کرد، درگیری در منطقه شدت گرفت. در آن مقطع، من و سردار ربیعی در جنوب بودیم. تقریباً عمده اسکلت و توان مجموعه مخابراتهای قرارگاه در قرارگاه خاتم مجموعه سپاه در منطقه جنوب بودند. بهمحض اینکه درگیری و پیشروی دشمن شروع شد، همزمان در غرب هم درگیری شروع شد. بیشتر فرماندهان نگران جنوب بودند تا نگران غرب؛ به دلیل شکل جغرافیایی غرب و اینکه دفاع در غرب برای ما راحتتر از دفاع در جنوب بود و توان دشمن هم در غرب ضعیف بود؛ خیلی پایینتر از توان دشمن در منطقه جنوب. بههرحال، وقتی خطوط باز شد و دشمن حمله کرد، تقریباً منطقه وسیعی را اشغال کرد و بهتدریج یگانها وارد شدند؛ تا اینکه خبر رسید دشمن به نزدیکی اسلامآباد غرب و کرمانشاه رسیده. آقای ربیعی به من گفتند سریع پاشو برو کرمانشاه. من هم رفتم کرمانشاه و مستقیم آمدم قرارگاه، در منطقه الهیه. آنجا به ما گفتند بروید در بیمارستان امام حسین(ع)، در بیستون، قرارگاه را آماده کنید که من، آقای بیگی و گروه شاهد و همه برادرها را بسیج کردم. قرارگاه را آماده کردند و خط تلفن، بیسیم و امکانات مختلف را آوردند. سریع جلسه گرفتیم. یگانهای غرب و مسئولان یا بعضاً جانشینهایشان را فراخوان کردیم، چون بعضی مسئولان توی خطوط با دشمن درگیر بودند.
یگانهایی که در غرب بودند نسبت به یگانهای عملیاتی که درگیر جنگ بودند، یگانهای ضعیفتری بودند؛ لذا مجبور بودیم بیشتر توجیهشان کنیم. با سردار بیگی و چند نفر دیگر تقسیم کاری کردیم. یکی دو نفر را مأمور کردم که سه چهارتا یگانی را که در غرب بودند، توجیه کنند و در مورد ظرفیت و توان دشمن توضیح بدهند. در همین اثنا، دشمن در حال پیشروی بود. از اسلامآباد گذشته و به گردنه چهارزبر آمده بود. درگیری در آنجا به اوج خودش رسید. کمکم یگانها میآمدند و حجم نیروی انسانی زیاد میشد.
البته چون یگانها ضعیف بودند و نیروها را سراسیمه میفرستادند، اغلب نیروها بدون ابزار و تجهیزات بودند. این نیروها بهصورت خودجوش، بر اساس اعتقاد و تکلیفی که احساس میکردند و پیامی که حضرت امام (ره) داده بودند، وارد شدند، لذا هیچ سازماندهیای نداشتند؛ جای مشخصی هم قرار نبود بروند. همین اشکال برای مجموعه مخابرات هم بود. از طرفی، آمادگی برای تأمین تجهیزات ارتباطی این حجم نیرو را نداشتیم. با آقای بیگی - که فرمانده مرکز شاهد بود- هماهنگ کردیم که هرچی بیسیم و امکانات هست، سریع به یگانها واگذار شود تا یگانها مشکلی برای ارتباط نداشته باشند. برنامهریزی هم کردیم که این نیروهای جدید که آموزش ندیدهاند، سریع به گروه شاهد بیایند و تعداد نفراتی را جمعبندی کردیم که بفرستیم به یگانها که ظرف ۲۴ تا ۴۸ ساعت آموزشهای لازم را بدهند و نفرات را آماده کنند. منطقه چهارزبر دائم دستبهدست میشد. کرمانشاه بهشدت بمباران میشد و تقریباً خالیشده بود؛ خیلی خلوت بود.
درواقع، طی دو سه روز درگیری، فقط دشمن تک کرده بود و تا سهراه اسلامآباد آمده و کرند را رد کرده بود. وقتی از سهراه اسلامآباد رد میشدم، میدیدم یگانها عقبنشینی میکنند، مردم به سمت عقب میآیند و ترافیک زیادی بود. در حقیقت، حمله و پیشروی ما هنوز شروع نشده بود. من زمینی آمدم سمت ملاوی، از ملاوی آمدم پلدختر و آمدم سمت سهراهی اسلامآباد کرمانشاه. ترافیک سهراه اسلامآباد شدید بود. بنزین نبود. مردم برای برگشتن به عقب مشکلات زیادی داشتند.
طرحریزی سریع عملیات مرصاد و اجرای آن
یگانهای مستقر در منطقه غرب، ۴۸ ساعت بعد از درگیری و جنگ وارد شدند و از سمت کرمانشاه آمدند پشت گردنه چهارزبر و آنجا وارد درگیری شدند. همین یگانها هم که آمدند، منسجم نبودند؛ در مورد قرارگاه هم، قرارگاه نجف بود، اما سازماندهی بههمریخته بود. در منطقه چهارزبر هم قرارگاه داشتند و بخشی از قرارگاه نجف در منطقه ایلام درگیر بود؛ یعنی قرارگاه نجف دو محل را فرماندهی میکرد؛ هم منطقه ایلام را که یگانهای دشمن از سمت مهران وارد شده بودند و بخشی هم در منطقه چهارزبر درگیر بودند.
منتها اولویت را روی چهارزبر گذاشته بودند. ارتباطات باعث هماهنگی و انسجام میشود، اما متأسفانه ارتباطات خوبی نداشتیم. برای اینکه بتوانیم ارتباط برقرار کنیم، مجبور شدیم چندین دستگاه ماکس را به سمت چهارزبر نصب کنیم. بعد ماکسها را بردیم روی خودرو نزدیک یگانها، بهصورت سیار. امکان ارتباطی نبود؛ فرماندهان ما هم در یک نقطه خاص نبودند؛ ضمن اینکه یک جاده محل ورود و درگیری بود، نه یک دشت وسیع.
عرض جبهه ۲، ۵/ ۲ کیلومتر بود، ولی طول داشت. دشمن توپخانه داشت، خمپارهاندازهایی داشتند که پشت سر آنها بود. هنر برادرها این بود که نگذاشتند نیروی زیادی از کرمانشاه بهصورت فلّه ای وارد منطقه شود. همین کنترل، کار بزرگی بود. در همین اثنا هم ما کارمان را انجام میدادیم. از طرفی فکر نمیکردیم درگیری پنجروزه تمام شود. دشمن در اینجا پشت دروازههای کرمانشاه بود، در جنوب هم نزدیک اهواز بود. برداشتمان این بود که برای برگرداندن اینها زمان زیادی را باید طی کنیم.
بعد، تصورمان این بود که ارتش دشمن که از سمت ایلام وارد شده، میخواهد استان ایلام را کامل ببندد و بعد از منافقین تحویل بگیرد و در حقیقت، بخشی از کرمانشاه و استان ایلام را تصرف کند؛ همچنین بخشی هم از خوزستان را که مذاکرات با دستپر باشد. به دلیل همین تصور (طولانی شدن درگیری)، ما بهصورت غیرسازمانی بیسیم توزیع کردیم و برنامهریزی کردیم. آنجا دیگر نگران کد و رمز نبودیم، چون اصلاً امکان بهکارگیریاش نبود. هماهنگیها در حد تلگرافی بود. باید میرفتیم مسئولان مخابرات یگانها را پیدا میکردیم؛ پیدایشان نمیکردیم، باید فرمانده را پیدا میکردیم، فرکانس را میدادیم تا موقت اتصال برقرار میشد. درکل، فضای بسیار درهمریختهای بود.
ساعت اول که اوضاع بههمریخته بود. انسجام نه در سلسلهمراتب فرماندهی بود، نه در خود سیستم عملیات. کمکم وقتی چهارزبر تثبیت و دشمن در آنجا متوقف شد، سازماندهیها بهمرور شکل گرفت که این سازماندهی هم دو روز طول کشید. فرماندهان همه در منطقه بودند.
سایت مخابراتی قلاجه
بههرحال، چهار پنج روز بعد از عملیات، تقریباً اوضاع روشن و بهتر شد. ماکسها جواب داد. البته باید بگویم بهرغم همه این مشکلات، مجموعه مخابرات انسجام خوبی داشت، چون ما درگیر رزم نبودیم. در حقیقت، قرارگاه نجف بود که درگیر بود و قرارگاه آقای کوثری ۱ فرمانده لشکر ۲۷ در چهارزبر. در حقیقت، یک قرارگاه سمت جاده اسلامآباد به کرمانشاه داشتیم، یکی هم سمت جاده ملاوی به اسلامآباد که دشمن از دو طرف تحتفشار قرار گرفت و کمکم احساس کرد نمیتواند ادامه بدهد. برای همین برقراری ارتباط، یعنی از کرمانشاه بخواهیم هم واحدهای قرارگاه نجف را در منطقه چهارزبر کنترل کنیم، هم یگانهایی که از سمت جنوب آمدند به سهراهی اسلامآباد، مجبور شدیم یکی دو نفر از برادرها را با هلیکوپتر شنوک از سمت کرمانشاه بفرستیم به جاده اسلامآباد پلدختر و یک قرارگاه موقت سیار در آنجا بزنیم.
چون احساس میکردیم یگانهایی که وارد میشوند، نگران ارتباط با ما نیستند. ما نگران بودیم، چون فرماندهی میخواست با ما ارتباط برقرار کند. مأموریت آنها جنگیدن بود. سراسیمه آمدند به منطقه و درگیر شدند. بههرحال، در آنجا واحدی را ایجاد کردیم و عملاً ارتباط برقرار شد. کار دیگرمان در سایت کرند بود که برای شرکت مخابرات بود و با آن آشنا بودیم. آنجا کلی سیستم ارتباطی داشتیم و دیدبان منطقه عملیاتی بود. بااینکه کرند سقوط کرده بود، یکی از برادرهایمان که سرباز و اپراتور بود، هنوز توی سایت کرند بود، چون سایت در ارتفاعات بود و منافقین روی جاده بودند. البته میخواستند بالا بیایند و تا اندازهای هم آمده بودند، ولی احساس کرده بودند منطقه خطرناکی است و ادامه نداده بودند. همین نقطه، نقطه دیدبانی ما بود، چون کاملاً مخفی بود. این برادر دیدبان منطقه بود که اطلاعات را گزارش میکرد. او به برادرهای مخابرات میگفت و آنها هم به ما میگفتند و ما به فرماندهان میگفتیم؛ یعنی در حقیقت، آنجا یک خط اطلاعاتی درستشده بود که بعد کانالش را برقرار کردیم. خاطرم هست یک عملیات هلی برُن را شهید صیاد شیرازی با نیروهای رزمنده بسیج و سپاه، یعنی لشکر ۷۱ روحالله از طریق همین مسیر انجام دادند و نیروها توانستند در آن نقطه پیاده شوند و عملیات را از آنجا انجام دهند.
فکر کنم روزهای چهارم پنجم انسجام ارتباطی داشتیم و کاملاً مسلط بودیم. فرماندهان هم انسجام داشتند. به نظرم اینکه بعضی از یگانها از هم خبر نداشتند، به این دلیل بود که از سه جناح درگیری بود؛ یکی همین ارتفاعاتی بود که به سمت ایلام میرود و گردنه قلاجه. ما روی قلاجه یک سایت داشتیم. یک قرارگاه هم توی جاده اسلامآباد ملاوی داشتیم؛ یک قرارگاه هم سمت پشت چهارزبر داشتیم؛ یک قرارگاه هم که بهطور ناخواسته روی کرند درست شد. نه ما و نه فرماندهان، این سایتها را نمیخواستیم. خداوند متعال فضا و شرایط را طوری فراهم کرد که این سایتهایی که برای زیرساختهای ارتباطیمان درست کرده بودیم، محلی شود برای فرماندهی. خود این مسائل خیلی انسجام بخشید. همه میدانستند سایت قلاجه کجاست؛ دکل داشت. چهار پنج روز بعد کاملاً مسلط بودیم و دشمن عقبنشینی کرد.
*مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس